آهنگ خودم

دوستای خوبم یکی از اجراهای زندم به نام عشق بارون رو براتون گزاشتم امیدوارم ازش خوشتون بیاد

خیلی دوست دارم نظرتون رو راجب این اهنگ بگین



دانلود در ادامه مطالب

ادامه نوشته

اولین تجربه عشق

بازم سلام

تقریبا 5 سال پیش بود که عاشق کسی شدم.اسمش هم  فرزانه   بوداون همسایم بود همش پیش هم بودیم اون مثل یه فرشته بود اون موقع
 
گوشی قیمتش خیلی بالا بود و فقط بابام موبایل داشت.ما به هم نامه می دادیم نامه هامون هم همش پشت تیر برق می زاشتیم. خیلی دوستش داشتم خیـــلی هنوزم تو این فکرم که چه کار بدی کردم که خدا باهام اینکارو کرد؟؟؟خدا دلت اومد این کارو با من کنی؟دلت اومد دل یه بچه بشکونی؟دلت اومد فرزانم ازم بگیری؟وبازم چرا خدا.......   فرزانم   دوسال بعد تویه تصادف منو تنها گزاشتاینم از تجربه یه بچه که عاشق شده بودچند بار هم سعی کردم برم پیشش ولی خدا دوست نداشت ما پیش هم باشیم

سهم من...


سهم من که نیستی ..

سهم قصه های من بمان..

سهم فکر من ..

عاشقانه های من..

سهم خواب دست های من بمان..

از کنار من که رفته ای ..

از خیال من مرو ..

از نگاه من که رفته ای ..

از هوای من مرو ..

سهم من که نیستی ..

سهم من نمی شوی ..

سهم دفترم ..

سهم واژه های من ..

سهم سطرهای خسته ام بمان

اما...

خواستم گله کنم از نامهربانی هایت،


اما...


خوب که فکر میکنم،

 

میبینم;


من بی مقدمه عاشق تو شدم،


تقصیر تو نبود...

خدا..


“خدا نگهدارش”

اگر نمیخواست برگردد؟

اصراری نبود که خدا مرا نگه دارد!

مدرسه

به نام خدا
...چون ما بد بخت هستیم باید در آتش بسوزیم!چون ما...
می شود بقیه انشایم را ننویسم؟! دستم کمی سوخته! نه به اندازه هم کلاسیم که رفت!
به قول یاس: از چی بگم برات.....
اشک و همیشه...


سهم تو از نفت سرزمینت، سوختن در آن بود . . .

...

امروز 2012/12/12 است روزی که شاید در تقویم تکرار نشود.

..

کاش فردا روز مرگ من باشد

نگاه تو!

در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟

مثل آرامش بعد از یک غم ، مثل پیدا شدن یک لبخند

مثل بوی نم بعد از باران ، در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟
من به آن محتاجم !

برای تو ...

با همه ی بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام

طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی ام

دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانی ام

آمده ام با عطش سال ها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام

ماهی برگشته ز دریا شدم
تا که بگیری و بمیرانی ام

خوب ترین حادثه می دانمت
خوب ترین حادثه می دانی ام؟

حرف بزن! ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی ام

حرف بزن، حرف بزن، سال هاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام

ها به کجا میکشی ام خوب من ؟
ها نکشانی به پشیمانی ام

تولد...

امروز 18 آذر تولد  

   فرزانمه    

کاش بودی دوتایی باهم یه جشن میگرفتیم

ولی تو خیالم باتو جشن میگیرم

امروز مثل همیشه میام بالا سرتو باهات صحبت میکنم

تروخدا امروز جواب صداهامو بده خواهش میکنم فقط یه بار اسممو صدا کنی




بزن تار

بزن تـــــــــــــــــار که امشب باز دلم از دنیا گرفته! بزن تارو بزن تــــــــــــــــــــــــــــار!

بزن تـــــــــــــــا بخونم با تو آواز بی خریدار! بزن تـــــــــــــــــــــــــارو بزن تـــــــــــــــــار!

برای کوچه غمگینم! برای خونه غمگینم! برای تو، برای من، برای هر کــی مثل ما،

داره مــــــی خونه غمگینم! بزن تار ای همیشه با من و از من قدیمـــــــــــــی تر!

واسه اونکــــــــــــــــه تو کار عاشقـــــــــــــی مـــــــــــــی مونـــــــــه غمگینم!

بزن تار که امشب باز دلم از دنیــا گرفتــــه بزن تــــــــــــارو بزن تـــــــــــار!

بزن تـــــــا بخونم بـا تو آواز بی خریدار! بزن تــــــارو بزن تـــــــــــــار!

به راه عاشقـــــــــــــــی مردن، به خنجر دل سپــــــــر کردن،

واســـه هر کـــــــــــــــــــی کــــــــــــــــه آسون نیست!

برای جاودان بودن، واسه عاشق دیگه راهی،

بجــــــز دل کندن از جـــون نیست!

بزن تا بخونم! همینو میتونم!

برای کوچــــه غمگینــــــم !

برای خونـــــــــه غمگینــم!

 بــــرای تو، بــــــــــرای من،

 برای هر کــــی مثل مـــــا،

داره میخونــــــــه غمگینم!

 بزن تـــــــــــار ای همیشه

 بــــــا من و از من قدیمیتر!

 واسه اونکه تو کارعاشقی

 می مونـــــــــــه، غمگینم!

نگران دلتنگی هایم نباش

 

اینجا اگر سیل هم بیاید هیچ سکوتی شکسته نمی شود

و هیچ بغضی،در فریاد نمی ترکد

اینجا به ظاهر آرام است و هیچ تلاطمی رودخانه را به هم نمی ریزد

و هیچ صدایی گوش را نمی آزارد

پس

بیا و کنارم بنشین بی آنکه نگران دلتنگی هایم باشی

بگو کجايي ،دلم گرفته ،دوباره برگرد ببين شکسته به پاي چشمات، غرور اين مرد بيا نگاه کن دلم شکسته نذار بميره يه مرد خسته جدايي بسه اگرچه ازم بريدي،هنوز ديونه ام بذار ديوونه ي چشات بمونم کسي نيست به جز تو آخه تو قلب تنهام تويي فقط تو عشق مهربونم نگاه کن مثه قديما تو چشم خيسم تو موندي واسم تو دنيا

من



پنجره کم آوردم… کاش این همه دیوار نچیده بودى!
"" من ""

قرار نیست بفهمد دوستش دارد…

دیوانه نمی گوید دوستت دارم

دیوانه می رود تمام دوست داشتن را

به هر جان کندنی

جمع می کند از هر دری

می زند زیر بغل

می ریزد پای کسی که

قرار نیست بفهمد دوستش دارد…

به نام آنكه اشك را آفريد تا آتش جنگلهاي عشق را خاموش كند

سلام ، سلامي دوباره يا شايد بهتره بگم چند باره. سلام .سلامی از قلب شکسته ،از قلبی دور افتاده همچون کبوتری سبکبال که در آسمان عشق به پروازدرآمده است سلامی به بلندای آسمان و به زلال و خلوص چشمه ساران ،سلامی به لطافت گرمای بهاری ،‌سلامی همچو بوی خوش آشنایی ،سلامی بر خواسته از دل ولي نمي دانستم  بر دل ننشسته وقتي براي اولين بار تصميم گرفتم با تو صحبت كنم و تصويرت را ديدم با خود گفتم اينم سر كار ميذارم حال ميده واسه تهران نيست يزار اذيتش كنم ، اما آن روز خبر نداشتم كه روزي مجبور مي شوم با سيم ناز مژه هايت گيتار بزنم گيتاري كه آن را با نگاهت كوكش كردي با چشماني كه برايم چون پنجره اي بود تا نتوانم پرده ي آن را كنار بزنم و با دنايي از آرامش و احترام روبه رو شوم در آن بيابان ميان آن همه كاكتوس هاي تيغ دار به غنچه اي رسيدم غنچه اي كه باعث شد معني واقعي عشق را بفهمم غنچه اي كه وقتي او را در دست مي گرفتم تا با او صحبت كنم از رود هاي دستانم سيل جاري مي شد .با خود خيال مي كردم عشق عروسك است و مي توانم آن را به بازي بگيرم اما اكنون كه معني عشق را درك كردم فهميدم عشق يعني اسكي سواراني كه از كوه هايم گذشتند و وقتي به خط پايان رسيدند ديدم مزه ي عشق تلخ است .وقتي صدايم مي كردي وقتي كنار اسمم جان مي گذاشتي قلبم از آن كنج آتش مي گرفت اما هيچ كس جز خودم دودش را نديد وقتي با من حرف مي زدي وقتي صدايم مي كردي تپش قلبم آنقدر زياد بود كه مركز زلزله نگاري را به شك شبه مي انداخت وقتي از آرزوهايت برايم گفتي ، وقتي با فرياد مي گفتي با هم به  دشت آتشين دلان ميرويم به لاله زار مي رويم وقتي گفتي در بالاي كوه برايم آواز مي خواني فرياذ هايت بر خيابان خاكي دلم نشست و همان فرياد ها بود كه جرقه ي تير برق دلم را زد تا روشن شود خوش آمدي خوب آمدي زماني  آمدي كه در تاريكي تير برق دلم نشسته بودم. آمدي و دستم را گرفتي اما اي كاش هميشه دستم را مي گرفتي و الان مجبور نبودم با اشك كوچه ي خاكي نم زده ي قلبم را طي كنم و رفتي و خداحافظ اي داغي كه بر كوچه ي تاريك دلم نشستي خداحافظ اي كسي كه عطري بودي در كوچه باراني دلم خداحافظ اي كسي كه در سحر گاه دلم طلوع كردي و غروب غريبانه اي داشتي .  

فقط به خاطر شما

بوي آشنايي مي آد

آشنايي ديرين

كه منو

با قلبم

تسخير كرد

ذره ذره

كم كم

نمي دونم چجوري

ولي ديگه قلب ندارم

عقل ندارم

احساسم

به دلم دستور مي ده

عاشق و معشوق

بهم مي رسند آيا

غم

دلهای پاک خطا نمیکنن فقط سادگی میکنن و امروز سادگی پاکترین خطای دنیاست.


برای همین تنهایی را دوست دارم چون تنها کسی است که به من فرصت میدهد خودم باشم با

خودم که تعارف ندارم سالهاست که به تنهایی عادت کردم...


در این شهر صدای پای مردمیست که صادقانه دروغ می گویند و خالصانه به تو خیانت میکنن..و در این شهر هر چه تنهاتر باشی پیروزتری!

تنهایی من

قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق
عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست.
چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی!
که هر بار ستاره های زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی
و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستاره ها را به نظاره نشینی
و خاموش و بی صدا به شادی ستاره های از تو گشته جدا دل خوش کنی
و باز هم تو بمانی و تنهایی و دوری…

به جهنم

به جهنم اگه از یادم نمیری اگه خنده راحت میاد رو صورتم! بعدشم ناراحت میشم ک چرا خندیدم! به جهنم! که اینجا جهنمه! به جهنم که جهنم همین نوک سیگارمه! به جهنم که امروز همه تلخیا رو میریزم تو استکان و بعد شیرین شیرین میخورمش! به جهنم که جهنم همینجاس راهی نیس تا برسم بش! جهنم نور داره میدونی! دنباله نورم جحایی که گرمه نورم توش زیاده!

ب جهنم اگه چیزی جاتو نمیگیره ! هر چیم میاد دلمو میزنه!

میرم تو جهنم تا این روزام مثه بقیه روزا بگذره!

انتظار

هیچ انتظاری از کسی ندارم! و این نشان دهنده ی قدرت من نیست !
مسئله ، خستگی از اعتماد های شکسته است

آینه


به خودم قول دادم که دیگر نشینم جلوی آیننه

زل نزنم به چشمای آبنه

هی نگم پس کی میای به خانه

نشینم گوشه ی پنجره هی خدا خدا کنم

تا بزنی زنگ خانه بیام باز کنم

تا ببینم سایه خالی درخت را که افتاده

روی در خانه

به خودم قول داده بودم که دیگر نگم

دوست ندارم ولی شکاندم

قولم را شکست دلم شد هزار تکیه

تکیه هایش پخش شد به هرگوشه

تا آمدم بچسابنم تکیه هایش را

امان از دست روزگار گفت وقتت تمام است .

 

  واسه سوگِ مرگِ عشقت

        پیرهن مشـکی میپوشـم 

            بار تنــــهـایـــــی و غصـــــه

                شـــده کولــه بار دوشــــم

 

        تـو سفیـــد، تنت بمــونــــه

            که سفیـــده بختت انگــــار

                پی عشــق تازه رفـتــــــی

                    من هنـــوز اسیــــر تکــــرار

 

            مـــن هنــــوز تو خاطــــراتِ

                روزای قشنــــــگِ بــا تـــــو

                    تو ولی بـــی خبـــر از مــن

                        سـاده پس کشیــــدی پاتُ

 

                میون مـــن و تــــو تنهـــــــا

                    یه غـــــــرور فاصـــله افتـــاد

                        دستــــاتُ ازم گــرفـــــــــتُ

                            قلبـــت و به دیگـــــــری داد

 

                    اما تــو مـــرام مــن نیست

                        نفـــریـن دل سیــــاهـــــت

                              من سیاه مـی پـوشـم اما

                                    میگـــــذرم از اشتبــاهـــت

 

                        فکــــر نکـــن کـه آرزومـــــه

                             دل تـــــو با غــم بپــوســـه

                                    نمی خـوام که گــونه هاتُ

                                            اشکِ آه مــــن ببــــوســـه

.....

خَندھ ام میگیــــرَد

وَقتے پَــــس از مُدتــــ هآ بے خَبَرے
بے آنکھ سُرآغے از این دل آوآرھ بگیرے

میگویے : دِلَم بَرایَت تَنگــــ است ..

یا مَرا بھ بازـے گِرِفتــــــھ اے

یآ مَعنے وآژه هایَت رآ خوب نِمیدآنی

دِلتَنگےاتــــ ارزانے خودتــــ

فریبرز باز چرا؟؟؟؟

یکی نبود بهم بگه فریبرز داداش تو باز چرا داری عاشق میشی فریبرز گزشتت فراموش کردی

بد بخت دوباره قلبتو میشکونن

اخه چقدر ساده ای تو

ای خدا دوباره عاشقم کردی الان اومده داره دوست پسر جدیدش بهم معرفی می کنه عکسو برام فرستاد میگه دوسش دارم میگه از تو بهتره

یکی بهم بگه عشق یعنی چی؟

عشق یعنی اگه یه بهترو پیدا کردی جایگزینش کنی؟

خدا حالم از خودم به هم میخوره

شماجون عزیزتون یکی حرفم درک کنه بیا باهام دردو دل کنه


ساز سخن

آب بقا کجا و لب نوش او کجا؟

آتش کجا و گرمی آغوش او کجا؟

سیمین و تابناک بود روی مه ولی

سیمینه مه کجا و بناگوش او کجا؟

دارد لبی که مستی جاوید می‌دهد

مینای می کجا و لب نوش او کجا؟

خفتم بیاد یار در آغوش گل ولی

آغوش گل کجا و بر و دوش او کجا؟

بی سوز عشق ساز سخن چون کند رهی؟

بانگ طرب کجا لب خاموش او کجا؟

توصیف دوست

دوستان من ز میهن میروند

بی وفایان از بر من میروند

دشمنان اظهار یاری  میکنند

دوستانم سوی دشمن میروند

من خودم با دشمنانم دوستم

روح و جان این

ج...............................تن میروند

....

به چه می خندی تو؟

به مفهوم غم انگیز جدایی؟

به چه چیز؟

به شکست دل من؟

یا به پیروزی خویش؟

به چه میخندی تو؟

به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟

یا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد؟

به چه میخندی تو؟

به دل ساده ی من میخندی که دگر تا به ابد نیزبه فکر خود نیست؟

خنده دار است بخند..

گاهــــــے

گاهــــــے دلم برای خودم تنگ ميشود
گاهــــــے دلم برای باورهاے گذشته ام تنگ ميشود
گاهــــــے دلم برای پاكيهاے كودكانه ے قلبم ميگيرد
گاهــــــے دلم از رهگذرانے كه در اين مسيـر بے انتها آمدند و رفتند ، خسته ميشود
گاهــــــے دلم از راهزنانے كه ناغافل دلم را ميشكنند میگیرد
گاهــــــے آرزو ميكنم اے كاش
دلــــــی نبود تا تنگ شود
تا خسته شود
تا بشكند ...!!!

هرکس مرا میخواهد بخاطر خودم بخواهد

این روزها

بیشتر از هر زمانی

دوست دارم خودم باشم !!

دیگر نه حرص بدست آوردن را دارم

و نه هراس از دست دادن را ..

هرکس مرا میخواهد بخاطر خودم بخواهد

دلم هوای خودم را کرده است